خانه پربرکتی است؛ باصفا و معطر به بوی خوش کتاب خدا. خانه زن و مردی که فرزندانی اهل قرآن و افتخارآفرین دارند. «علی نیازپور» و «معصومه موسوی»، پدر و مادر بچههایی هستند که جان و روانشان با آیات وحی عجین شده است و همهشان حافظ قرآن کریم هستند. مریم، مهری، فرشته، زهرا، فاطمه و احمدرضا بچههای قرآنی هستند.
آنها از کودکی در خانوادهای اهل قرآن در خیابان توس ۴۱ رشد یافتهاند. علاوهبر این پدر خانواده چندین سال است که کوهنوردی را شروع کرده و به تشویق او فرزندانش هم پایشان به کوه و کوهنوردی باز شده است.
آنها شهریور امسال بهصورت خانوادگی به قله دماوند صعود کردهاند و همین صعود دستهجمعیشان، دستمایه گزارش ما شده است. وجه تمایز دختران کوهنورد این خانواده با سایر بانوان کوهنورد، در نوع پوشش آنها هنگام صعود است.
آنها برای اینکه نشان دهند چادر نمیتواند مانع ورزش باشد، با چادر و با شعار «چادرم؛ بال پروازم» قله دماوند را فتح کردهاند. مهمان خانه باصفایشان شدیم و با سه دختر و پسر نیازپور که به دماوند صعود کردهاند، همکلام شدیم تا از تاثیر قرآن و ورزش در زندگی این خانواده موفقِ هممحلهای بیشتر بدانیم.
علی نیازپور۵۴سال دارد و بازنشسته سازمان اتوبوسرانی است. کودکی آرامی داشته است و هنگامی که دبستان را تمام میکند، به پیشنهاد پدرش که بسیار تمایل داشته است او درس طلبگی بخواند، وارد یکی از حوزههای علمیه مشهد میشود.
دو سالی درس میخواند اما بنا بهدلایلی درس را نیمه رها میکند و وارد بازار کار میشود. سربازیاش را در دوران جنگ میگذراند و سپس با ثبتنام در بسیج به عنوان راننده ماشین سنگین وارد جبهه میشود. اومیگوید: «حدود ۹ماه یا بیشتر بهصورت بسیجی در جنگ حضور داشتم. در آن مدت بههمراه مهندس بنیهاشمی، پل بعثت را که برای علمیات فاو از آن استفاده شد، ساختم.
این پل در علمیات فاو نقش بسیار حساسی داشت. عراق دید کاملی به پل داشت و هر روز آن را میزد؛ به همین خاطر شبها، کار و روزها استراحت میکردیم. کارم این بود که برای پر کردن لولههایی که از کف رودخانه اروند تا سطح میآمد، خاک میآوردم. عراق هر چه این پل را بمباران میکرد، نمیتوانست آن را تخریب کند، زیرا خاکی بود و بلافاصله محل اصابت گلوله را با خاک پر میکردیم.»
او خاطرههای بسیاری از این عملیات دارد و هنگامی که به یاد دوستان شهیدش میافتد، متاثر شده و لحنش بغضآلود میشود. بعد از برگشت از جبهه به استخدام شرکت اتوبوسرانی درمیآید و در سال۹۱ از این سازمان بازنشسته میشود.
تمام دختران و تکپسر خانواده چندین جزء از قرآن را حفظ هستند و تفسیر را هم درکنارش آموختهاند: «عصرها در خانه با فرزندانم جلسه قرآن داشتیم. ابتدا روخوانی میکردیم و سپس تفسیر سورهای را که خوانده بودیم، کار میکردیم. برای حفظ از روشهایی که در دوران طلبگی فراگرفته بودم، کمک میگرفتم.»
البته در امر یادگیری قرآن، مادر خانواده هم نقش بسیار پررنگی دارد، زیرا اوست که در طول روز با دختران، بارها تمرین روزشان را تکرار میکند تا آنها بتوانند به نحو صحیح حفظ کنند. این تکرار و تمرین سبب شده است هرکدام از دختران از ۵ تا ۱۰ جزء را حفظ کنند.
چند ماه اول دوران بازنشستگی را به مسافرت میگذراند تا خستگی سالهای کار از تنش بیرون بیاید، اما این روند برای او ملالآور بوده است: «بیکاری اذیتم میکرد. تصمیم گرفتم برای خارج شدن از این خمودگی، ورزش را شروع کنم. به همراه چند تن از دوستان بازنشستهام تصمیم گرفتیم برای ورزش به کوههای خواجهاباصلت برویم.»
اولین صعود، هم برای او سخت بوده است و هم لذتبخش. او چندینبار در طول راه برای صعود به این کوه که به گفته خودش چندان هم ارتفاع نداشته است، استراحت میکند، ولی هنگامی که به قله کوه میرسد، شوق صعود تمام سختیها را از یادش میبرد.
تصمیم میگیرد بازهم برای صعود این کوه اقدام کند. این کار را تاحدی ادامه میدهد که به تمام کوههای اطراف شهرمان صعود میکند و برایش تکراری میشوند. با آنکه تا قبل از این کوهنوردی نکرده بود، تجربه بسیار خوبی از کوه و کوهنوردی دارد: «خواندن کتابهایی که دخترم مریم برایم در این زمینه میآورد و اطلاعاتی که از اینترنت از سایر صعودهای کوهنوردان میخواندم، در صعودها بسیار کمکم کرد.
گاهی دوستانم که سالها تجربه صعود دارند، از من راهنمایی میخواهند و این تبحر در سایه مطالعه برایم ایجاد شده است.» او در سالهای بعد شیرکوه، شیرباد، چمن، اشترانکوه، کهار و ناز، سیالان و... را بهتنهایی صعود میکند و البته در برخی از این صعودها پسرش احمدرضا هم همراهیاش کرده است.
شهریور امسال آنها خانوادگی به دماوند صعود کردهاند. او در این باره میگوید: «قرار نبود دخترها تا قله همراهیام کنند. تصمیم داشتم برای چهارمینبار از جبهه جنوب، دماوند را فتح کنم. به اتفاق دخترها تا ارتفاع ۴ هزارو ۲۰۰ رفتیم.
قرار بود آنها همانجا باشند، اما زهرا، مریم و فاطمه گفتند که تصمیم گرفتهاند با چادر قله را فتح کنند. با آنکه نه کفش استاندارد داشتند و نه وسیله کافی تصمیمشان را گرفته بودند و با تمام سختیهایی که داشت، بالاخره به قله صعود کردند.»
نیازپور معتقد است که اگر دخترها توانستهاند قله را فتح کنند، بهخاطر چند شب ماندنشان در محل و همدما شدنشان با محیط بوده است. او میگوید: «در راه صعود یا همان زمانی که اتراق کرده بودیم، کوهنوردهای بسیاری میآمدند که نتوانسته بودند صعود کنند و در طول راه که ما را میدیدند، میگفتند چرا دخترها را آوردی؟ آنها با این تجهیزات نمیتوانند صعود کنند.»
دختران نیازپور علاوهبر قله دماوند در چند صعود دیگر هم همراه پدرشان بودهاند، اما دماوند، مهمترین صعودشان محسوب میشود.
شهریور امسال آنها خانوادگی به دماوند صعود کردهاند. او در این باره میگوید: «قرار نبود دخترها تا قله همراهیام کنند. تصمیم داشتم برای چهارمینبار از جبهه جنوب، دماوند را فتح کنم.
به اتفاق دخترها تا ارتفاع ۴ هزارو ۲۰۰ رفتیم. قرار بود آنها همانجا باشند، اما زهرا، مریم و فاطمه گفتند که تصمیم گرفتهاند با چادر قله را فتح کنند. با آنکه نه کفش استاندارد داشتند و نه وسیله کافی تصمیمشان را گرفته بودند و با تمام سختیهایی که داشت، بالاخره به قله صعود کردند.»
نیازپور معتقد است که اگر دخترها توانستهاند قله را فتح کنند، بهخاطر چند شب ماندنشان در محل و همدما شدنشان با محیط بوده است.
او میگوید: «در راه صعود یا همان زمانی که اتراق کرده بودیم، کوهنوردهای بسیاری میآمدند که نتوانسته بودند صعود کنند و در طول راه که ما را میدیدند، میگفتند چرا دخترها را آوردی؟ آنها با این تجهیزات نمیتوانند صعود کنند.»
دختران نیازپور علاوهبر قله دماوند در چند صعود دیگر هم همراه پدرشان بودهاند، اما دماوند، مهمترین صعودشان محسوب میشود.
مریم نیازپور بزرگترین فرزند خانواده است و مدرک ارشد ادیان و عرفان تطبیقی دارد و درحالحاضر خبرنگار کتابخانه آستان قدس رضوی است.
او۱۰جزء قرآن را حفظ است و حافظ قرآن شدنش را حاصل تلاشهای پدر و مادری قرآنی میداند که او را از همان دوران کودکی با قرآن و تفسیر آشنا کردهاند. او که در دوران ابتدایی توانسته است مقام اول استانی را در زمینه قرآنی کسب کند، میگوید: «همهچیز از همان جلسههای قرآنی پدرم شروع شد. در سالهای بعد، از برنامهای که اوقاف بهصورت تلفنی برای حفظ گذاشته بود، استفاده کردم، زیرا با توجه به گرفتاریهای درسی و کاری، حضور در کلاسها برایم سخت بود و این فرصتی بود تا کار حفظ را ادامه بدهم.»
او از تعریفهای پدر، عاشق کوهنوردی میشود و در برخی صعودهای اطراف مشهد همراه پدر و برادرش بوده است اما صعود به دماوند به گفته خودش، تجربهای است متفاوت و شیرین.
میگوید: «دلیل اصلیای که سبب شد ما صعود کنیم، این بود که دیدیم برخی بانوان کوهنورد حجاب مناسبی ندارند و حتی برخی بانوان کوهنورد خارجی درحالیکه انتظاری از آنها نیست، حجابشان کاملتر است. با دو خواهر دیگرم صحبت کردم.
آنها هم موافق بودند که با چادر صعود کنیم؛ هرچند که پدرم میگفت با مانتو هم حجابتان کامل است. صعودمان بهیکباره رقم خورد و به همین خاطر بنری حاضر نکرده بودیم و در طول راه به شعارمان فکر کردیم و تصمیم گرفتیم شعار ما برای فتح قله دماوند «چادرم؛ بال پروازم» باشد و هنگامی که قله را فتح کردیم، آن را یکصدا فریاد زدیم.»
بعد از آنکه پدر با کار آنها موافقت میکند، تهیه وسایل ابتدایی کوهنوردی، دغدغهشان میشود که به لطف دوست پدرشان، عصا و دستکش تهیه میشود: «بهتعداد عصا و دستکش نداشتیم؛ به همین خاطر دستکشها را در طول راه با هم عوض میکردیم و با یک عصا راه میرفتیم.
سرد بود و خسته شده بودیم اما به هم امیدواری میدادیم. بعد از صعود که خاطرههایمان را مرور میکردیم، همگی اعتراف کردیم که خسته شده بودیم اما برای اینکه بههم روحیه بدهیم، از خستگیهایمان حرفی نمیزدیم.»
فاطمه نیازپور دانشجوست و پنج جزء قرآن را از حفظ دارد. او چند سالی است که در مسجد محلشان به دختران نوجوان، حفظ قرآن را آموزش میدهد. او علاوهبر این در وبلاگنویسی برای امامرضا(ع) مقام اول را کسب کرده است و خوشنویسی تحریری هم تدریس میکند.
فاطمه درباره صعودشان به دماوند میگوید: «قلههای بسیاری را با پدرم همراه بودم اما تجربه دماوند بسیار شیرین بود. هنگامی که به قله رسیدیم، به امامرضا(ع) سلام دادم و این بهترین لحظه صعودم بود.»
زهرا نیازپور ۱۶ سال دارد و پنج جزء قرآن را حفظ است. او هم مانند خواهرش از برنامه حفظ تلفنی اوقاف استفاده کرده است اما درحالحاضر به همراه خواهرش فاطمه به کلاس میرود.
وی نیز درباره صعودشان میگوید: «هنگامی که کوهنوردان حرفهای را میدیدم که بدون صعود برمیگردند، ناامید شده بودم که بتوانیم صعود کنیم. آخرین شبی که قرار بود فردایش صعود کنیم، با خواهرهایم تصمیم گرفتیم به حضرت زهرا(س) توسل کنیم. زیارت عاشورا و دعای توسل را خواندیم و دلمان پر از امید شد. در طول میسر تنها آقای جواد چراغی که از صعود برمیگشتند، تشویقمان کردند، والا همه میگفتند سخت است و برگردید.»
احمدرضای سیزدهساله کوچکترین عضو خانواده نیازپور است و از نهسالگی به همراه پدرش کوهنوردی را آغاز کرده است. او سختترین قلهای را که فتح کرده است، کهار و ناز میداند و میگوید: «پیمایش این کوه بسیار طول کشید و خیلی خسته شده بودم.»
او هم که در صعود خانوادگی دماوند همراه خواهران و پدرش بوده است، میگوید: «در صعودی که داشتیم، یک پسر آلمانی را که همسنوسال خودم بود، دیدم. او ورزیده بود و تمرینهای بسیاری برای صعود انجام داده بود. هنگامی که در راه برگشت او را دیدم، بههم روحیه دادیم و او به صعودش ادامه داد.»
احمدرضا ادامه میدهد: «بسیاری از کوهنوردان دیگر با دیدنم در کوه تعجب میکنند و از من میخواهند با هم عکس یادگاری بگیریم تا برای علاقهمند شدن فرزندانشان به کوهنوردی، آن را به آنها نشان دهند.»
دو دختر دیگر نیازپور، فرشته و مهری، هم هرچند در این صعود همراه پدر و بقیه اعضای خانواده نبودهاند، در سایر فعالیتها موفق هستند. آنها حافظ پنج جزء قرآن هستند. مهری گوینده رادیوست. فرشته هم علاوهبر موفقیتهای درسی، عضو تیم بدمینتون استان بوده است و درحال ثبت اختراعش است.
* این گزارش شنبه ۱۸ آذر ۹۶ در شمـاره ۲۷۱ شهرآرا محله منطقه ۲ چاپ شده است.